رمان پسر بهشت جلد پنجم از مجموعه رمان های وحشی به قلم م. قربانپور میباشد که به تازگی منتشر شده است. هم اکنون میتوانید جهت
جلد پنجم از مجموعه رمان های وحشی است.
متن و
لوریانس– باال!
مشتهایش را گره کردو در یک جَست بلند تمامی قدرتی را که در پا متمرکز کرده بود با لگدی سنگین
بسمت هدف ضربه زد
لوریانس بلندتر و قاطعتر فرمان داد– باالتر!
بدون اتالف وقت نفسش را حبس کرد و با چرخشی سریع ضربهاش را باالتر کوبید. اینبار سر مترسک از
گردن جدا شدو مثل توپی روی چمنها افتاد! درحالی که بخاطر تمرینات سنگینش نفس نفس میزد و تنش
داغ بود بالفاصله با اشتیاق بسمت لوریانس چرخید. کمی دورتر بودو حاال دست به کمر جلو می آمد درحالی
که درست مثل او لبخندی مشتاق و شرور بر لب داشت؛ زنی ۴۳ ساله با پوستی گندمگون و نگاه عمیقی که
گاهی متین و آرام بود و گاه به اندازهی یک گرگ، قدرتمند و وحشی میشد. لباس پاییزهاش پوست مرغوب
آهو بود و روی حلقهی آستینهایش بر دو سمت سرشانه خز پرپشت و لَخت سمور ظاهری پر ابوهت ایجاد
میکرد. بازوهایش مثل ن دیگر باریک و گوشتی نبود، وقتی میخواست حرکات جنگی را به او نشان دهد
عضالت بدنش خودنمایی می کردند، و آن رانهای خوشتراشی که از زیر لباس کوتاهش دیده میشد به هیچ
وجه شبیه پاهای زنی که تمام عمر با ناز در قصر قدم زده باشد نبود. لوریانس دقیقا همان ظاهری را داشت
که یک رهبر قدرتمند و با تجربه باید داشته باشد. زیبا بود، و زیباییاش با ن پر زرق و برق اشرافزاده
خیلی فرق میکرد.
ردیاب خودرو|ایمن ردیاب|جی پی اس