رمان دختری که من باشم یک رمان عاشقانه زیبا به قلم نیلوفر 72 است که پنج سال پیش منتشر شده است! هم اکنون میتوانید جهت دانلود رمان دختری که من باشم با فرمت pdf و رایگان، با لینک مستقیم و بدون سانسور از مجله اینترنتی هیلتن اقدام کنید.

 

خلاصه و دانلود رمان دختری که من باشم

این رمان در رابطه با پزشک 30 ساله‌ی موفقی است که هنوز مجرد است و قصد ازدواج ندارد تا اینکه با دختری آشنا میشود که خودش را همانند پسرها کرده بود و… .

 

بخش هایی از متن رمان دختری که من باشم

 

همین که گفتم! یه بار دیگه اسم زن و زن گرفتن تو این خونه بیارین به خداوندی خدا میرمو دیگه برنمیگردم!خدا رو شکر دستم به دهنم میرسه که نخوام محتاج پولتون یا ارثیه یا هر کوفت وزهر مار دیگه ای باشم!

یه دفعه داغی سیلی بابا رو روی صورتم حس کردم درحالی که از عصبانیت میلرزید گفت:پسره نمک نشناس!برو گورتو گم کن از این خونه تا زن نگرفتی بر نمیگردی و اگر نه هیچوقت حلالت نمیکنم هیچوقت….پوزخندی نثارش کردم و گفتم:معلومه که میرم فکر کردی اینجا میمونم؟

با حرص به سمت در رفتم صدای هق هق مامان تو گوشم بیشتر عصبیم میکرد . از خونه زدم بیرون و رفتم سمت ماشین اومدم سوارش شم که دیدم لاستیک جلوشو پنچر کرده بودن با تمام تونم بهش لگد زدم و گفتم:بر مردم ازار لعنت!همون طور پیاده راه افتادم نیم ساعتی طول کشید تا برسم خونه لباسام زیاد نبود از سوز هوا خودمو تو کتم جمع کرده بودم.بالاخره رسیدم تو کوچه .

به خاطر مسیری که طی کرده بودم یه کم اروم شدم. با خودم فکر کردم برای این که از فکر اون شب در بیام به مهسا زنگ بزنم که شب بیاد پیشم.داشتم شماره مهسا رو میگرفتم که صدای داد و فریاد شنیدم:پولا رو میدی یا به زور بگیرم ازت بچه؟ــ:مردی بیا بگیرش مفت خورد من به تو یونجه هم نمیدم !

ـ:دیگه زیادی داری حرف میزنی!محسن بگیرشـ:ولم کن کثافت!صدای فریاد بلند شدم گوشی رو گذاشتم تو جیبم بدو بدو رفتم سمت سه نفری که تو تاریکی با هم درگیر شده بودن هنوز خیلی باهاشون فاصله داشتم ولی برق چاقویی که تو دست یکیشون بود زیر نور دیدم قدمامو تند تر کردم که صدای فریاد دیگه ای پیچید تو کوچه.

یه دفعه یکیشو سرشو برگردوند و گفت:فرنود بدو یکی داره میاد!شخص سومی که بین دستاشون بیحال شده بود رو زمین پرت کردن و سوار یکی از موتورایی شدن که اونجا پارک بود سرعتمو زیاد کردم ولی بهشون نرسیدم. جلو رفتم یه پسر ریزه میزه افتاده بود رو زمین با دیدن رنگ خون رو لباسش رفتم سمتش و گفتم:پسر جون حالت خوبه؟ناله خفیفی کرد چشماش نیمه باز بود به زور سنش به 17 - سال می رسید

خدا میدونه این وقت شب اینجا چی کار می کرد؟جوابمو نداد چند بار اروم زدم تو گوشش تا به هوش بیاد ولی فایده ای نداشت بدتر چشماش بسته شد! اروم بلندش کردم بر خلاف تصورم خیلی سبک بود باید میرسوندمش بیمارستان ولی ماشین نداشتم خونهمین طور از پهلوش پایین میریخت لباسای منم خونی کرده بود به موتوری که کنار پارک شده بود نگاه کردم پس طرف پیک موتوریه!

ولی با موتور که نمیشد بردش بیخیال بیمارستان شدم تصمیم گرفتم ببرمش خونه و خودم پانسمانش کنم!تا خونه راه زیادی نبود بدو بدو بردمش خونه !در خونه رو باز کردم .یه نگاه بهش کردم زنگش کبود شده بود دستمو گذاشتم رو زخمشو با صدای بلندی گفتم:مش رحیم! مش رحیم!مش رحیم خودشون از زیر زمین یه من رسوند با دیدن پسره رنگش پرید و گفت:چی شده اقا؟من:هیچی چاقو خورده ! وقت نیست ببرمش بیمارستان خودم پانسمانش میکنم! تو فقط برو موتورشو از تو کوچه بیار!ـ:باشه اقا چیزه دیگه لازم ندارین؟

 


مجله دایان تو ,رو ,خونه ,یه ,رمان ,دختری ,که من ,رمان دختری ,من باشم ,دختری که ,و گفتممنبع

دانلود رمان پسر بهشت

ردیاب خودرو|ایمن ردیاب|جی پی اس

فرهنگ بختیاری ها ۱

جاروبرقی و جارو شارژی خوب دارای چه مشخصاتی است؟

ثبت برند و علامت تجاری

کارشناسی خودرو چیست؟

معرفی سایت فیلم

مشخصات

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین جستجو ها

اتوبار تهران آتی بار بازاریابی | کسب و کار | بازاریابی آنلاین | تجارت الکترونیک دانلود فیلم با لینک مستقیم دل میگه محوطه سازی خرید انواع آینه کنسول Download Center تبلیغ پارسی کارخانه ایزوگام دلیجان -09128663820 -08644433820 فروشگاه اینترنتی وان استور